یک داستان کاملا واقعی که در چین اتفاق افتاد
یک داستان کاملا واقعی که در چین اتفاق افتاد
این داستان کاملا واقعیه و بسیار غم انگیز
برای خواندن داستان به ادامه مطلب بروید.
- ۱ نظر
- ۲۲ تیر ۹۴ ، ۱۶:۵۷
یک داستان کاملا واقعی که در چین اتفاق افتاد
این داستان کاملا واقعیه و بسیار غم انگیز
برای خواندن داستان به ادامه مطلب بروید.
راهنمای مشاغل در ایران
راهنمای مشاغل در ایران ...
قصاب: مرتیکه ی چاقوکش
کارگر: مرتیکهی حمّال
فروشندهی خدمات یا کالا: مرتیکهی دلّال
ورزشکار: مرتیکهی تنهلش
بازرگان: مرتیکهی دزد
مهندس راه و ساختمان: مرتیکهی عمله
پزشک: مرتیکهی قاتل
طنزپرداز: مرتیکهی دلقک
نوازنده: مرتیکهی مطرب
شاعر: مرتیکهی بی عار
دانشمند: مرتیکهی بیکار
سخنور: مرتیکهی ورّاج
منتقد: مرتیکهی عقدهیی
قاضی: مرتیکهی بیوجدان
سیاستمدار: مرتیکهی حرومزاده
امان از آلزایمر
دو تا پیرمرد با هم قدم میزدن و ۲۰ قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومی در حال قدم زدن بودن.
پیرمرد اول: «من و زنم دیروز به یه رستوران رفتیم که هم خیلی شیک و تر تمیز و با کلاس بود، هم کیفیت غذاش خیلی خوب بود و هم قیمت غذاش مناسب بود.»
پیرمرد دوم: «اِ… چه جالب. پس لازم شد ما هم یه شب بریم اونجا… اسم رستوران چی بود؟»
پیرمرد اول کلی فکر کرد و به خودش فشار آورد، اما چیزی یادش نیومد. بعد پرسید: «ببین، یه حشره ای هست، پرهای بزرگ و خوشگلی داره، خشکش می کنن تو خونه به عنوان تابلو نگه می دارن، اسمش چیه؟»
پیرمرد دوم: «پروانه؟»
پیرمرد اول: «آره آره!» بعد با فریاد رو به پیرزنها: «پروانه! پروانه! اون رستورانی که دیروز رفتیم اسمش چی بود؟!!!»
آموزش آشپزی خنده دار(آشپزی های شبکه 3)
داستان خنده دار میمون ها و کلاه فروش
خیلی با حاله
اعترافات احمقانه
یه بار با بچه ها بودیم یکی از دوستام رو بعد مدت ها دیدم وکلی ریش گذاشته بودبا خنده بهش گفتم : علی این ** بازیا چیه ؟گفت پدرم فوت کردهگفتم تسلیت میگم
فقط یه ایرانی میتونه...
فقط یه ایرانی میتونه اینجوری عاشق خدا باشه.
یه نظر بدید لا اقل امیدوار بشیم.....!!!!
عکس بسیار خنده دار
ای بد بخت...!!
این فیلمش تکراریره زیاد دیدم....!!
به ادامه مطلب بروید